میترسم. از اینکه بعضی آدمایی که دوستشون ندارم، عزیزِ چند نفردیگه‌ان.

از اینکه من عزیز یکی باشم و مورد نفرت یکی دیگه بیشتر می‌ترسم.

امشب که دارم می‌نویسم جهان پیش رو‌ ام پیچیده ترین مسئله ایه که همه چیزش به هم مربوطه. 

امشب من خودم رو جای تمام آدمایی که ندونسته قضاوتشون کردم و آدم بدی خوندمشون گذاشتم و از خودم بیشتر از اون آدم ترسیدم. ترسیدم از اینکه تمام احساسایی مثل خشم و غم و تنهایی و غیره‌ای که اون شخص داره رو، منم دارم. 

 از اینکه ناخواسته کسی رو آدم بدی دونستم و حواسم نبود که اون شاید قهرمان یه داستان دیگه باشه.

کاش یادم بمونه اگه من یکی رو دوست ندارم، به این معنی نیست که اون آدم بدیه.

کاش یادم بمونه که ما از زندگی آدما چیزی نمی‌دونیم.

بیاین فقط دعا کنیم برای خوبی آدما و مهربونیشون.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها